3 – معاني را بر حسب فضا و متن زبان مبدأ بازسازي مي کند.
براي بازسازي معني بر حسب زبان مبدأ، ترجمه FE معمولاً کوشش نمي کند که idioms را جرح و تعديل کند (تغيير دهد) adjustmentبلکه بر عکس اين نوع اصطلاحات را کم و بيش تحت اللفظي ترجمه مي کند تا اينکه خواننده از شيوهي انتقال معني در زبان مبدأ مطلع شود.
البته در بسياري موارد مترجم نمي تواند برخي از عناصر پيام زبان مبدأ را از طريق ترجمه صوري منتقل کند مثلاً ممکن است جناسها و طرد العکسها مانند:
(flowers are lovely and love is flower like )
و قافيهها و acrostic ها (حروف اول کلمات يک جمله اي با هم کلمه اي را تشکيل مي دهند که آن کلمه نيز معني دار است. مانند: هواپيمايي ملي ايران = هما) وجود داشته باشند که واقعاً در ترجمهي صوري امکان ندارد معادلي براي آنها پيدا شود (زيرا زبانها از نظر فرم و محتوا تفاوت دارند) و به لحاظ اختلاف ساختار زبانها از لحاظ صورت و محتوا، چنين معادلهايي بسيار نادر است. در اين صورت، مترجم از توضيحات حاشيه اي استفاده مي کند.
ترجمه صوري يکدست مسلماً شامل تعداد زيادي کلمات و عباراتي است که براي خوانندهي متوسط قابل فهم نيست، بنابراين مترجم معمولاً اضافات و مکملهايي بايد به ترجمهاش بيفزايد. نه تنها به اين دليل که برخي از ويژگيهاي صوري راکه نمي توان به طور کامل ا منتقل کرد، ارائه دهد بلکه بايد برخي از معادلهاي صوري را از اين طريق قابل فهم سازد زيرا که چنين اصطلاحاتي فقط در زبان و فرهنگ مبدأ معني دار هستند.
« انواع ترجمه صوري »
بعضي از ترجمههاي صوري منسجم، ارزش کمتري د ارند و بعضي ارزش بيشتري دارند. براي مثال، ترجمههاييکه براي متنهاي زبانهاي خارجي تهيه مي شوند، بهخصوص آنهاييکه براي زبان شناسان ترجمه مي شوند بهندرت چيزي غير از ترجمه کلمه به کلمه است. در چنين ترجمههايي واژه بندي كلمهها معمولاً به طور کامل تحت اللفظي است حتي بخشهاي دروني کلمه شماره گذاري مي شوند تا ارتباط اجزاء دروني دوزبان را بتوان با يکديگر مقايسه کرد.
در آنچه که تاکنون به طور مستقيم و غير مستقيم دربارهي ترجمهي صوري در بخشهاي گذشته گفتيم ممکن است اين تصور پيش بيايد که چنين ترجمههايي اساساً بي فايدهاند. بر عکس اين ترجمهها براي انتقال برخي از پيامها به بعضي از مخاطبين کاملاً ارزشمندند. ارزش و تأثير نسبي انواع گوناگون ترجمه براي مخاطبين گوناگون سؤال ديگري بر مي انگيزد و اين بحث نبايد با توصيف طبيعت انواع گوناگون ترجمه مشتبه شود. در اينجا ما فقط با ويژگيهاي اساسي آنها (انواع ترجمه) سروکارداريم نه با ارزش گذاري آنها.
اصول حاکم بر ترجمهي مبتني بر معادلهاي پويا (DE)
Dynamic Equivalents
برخلاف ترجمههاي صوري، ترجمههاي ديگر به سوي معادلهاي پويا جهت گيري شده اند. در چنين ترجمهاي مرکز توجّه نه چندان به سوي پيام مبدأ بلکه به سوي واکنش خواننده جهت گيري مي شود. ترجمه پويا (DE) را مي توان با موقعيت محض دو زبانه و دو فرهنگسراي مقايسه کرد که در موقعيتهاي خاص هر يک از دو زبان عبارات مخصوص آن موقعيت را بکار مي برد. با اين ترتيب ترجمه DE پيام جداگانهاي کمابيش شبيه پيام مبدأ نيست بلکه ترجمه است و بايستي بوضوح معني و مقصود مبدأ را برساند.
تعريف ديگر ترجمه مبتني بر معادلهاي پويا عبارت است از « نزديکترين معادل طبيعي پيام زبان مبدأ » که اين تعريف شامل سه واژهي بنيادين است.
1 - معادل: پيام زبان مبدأ را مورد هدف قرار ميدهد.
2 - طبيعي: زبان گيرنده را مورد هدف قرار ميدهد.
3 – نزديکترين:دو طرف را بر اساس بيشترين ميزان نزديکي بههم پيوند مي دهد.
از آنجا که ترجمه DE عمدتاً هدايت مي شود بسوي واکنش خواننده تا معادل صوري، بنابراين تعريف کلمه natural آنگونه که در اين نوع ترجمه بکار ميرود مهم است. اساساً کلمه natural در سه حوزهي مراحل ارتباطي کاربرد دارد، زيرا ترجمهي natural بايستي در تناسب باشد با:
1- زبان و فرهنگ گيرنده به طور کل (عام)
2 - بافت پيام خاص
3- مخاطب زبان گيرنده
هماهنگي هر ترجمه با زبان و فرهنگ گيرنده به طور عام يک بخش اساسي در هر ترجمهاي است که از نظر سبک قابل قبول است. در حقيقت اين کيفيت تناسب زبانشناسي موقعي مشهود است که وجود نداشته باشد. بنابراين در هر ترجمه طبيعي زمينههاي خدشه دار کننده با غيبت شان مشهود هستند. J. H. Frer چنين کيفيتي را اين چنين تعريف کرده است: « ما فکر ميکنيم زبان ترجمه بايستي خالص و حساس و عنصري نامرئي باشد. و واسطه بين فکر و احساس باشد نه چيز ديگري. نبايد توجه را به خود جلب کند. بايد از تمام واردات زبانهاي بيگانه پرهيز شود) يک چنين جرح و تعديل در زبان و فرهنگ گيرنده بايد منتج به ترجمه اي باشد که هيچگونه ردپايي از منشأ خارجي برجاي نگذارد. آنطور که G.A.Black توصيف ميکند. ترجمه Heine را از James Tomas استادي انگليسي اثرش را آنطوري نوشت.
هر ترجمه natural شامل دو حيطه adaptation (هماهنگي) است:
1 – ساختار گرامري
2 – ساختار واژگاني
ساختار گرامري: بطور کلي هماهنگي گرامري، خود به خود انجام ميگيرد زيرابسياري از تغييرات گرامري بهوسيلهي ساختارهاي ضروري زبان مقصد، بر ترجمه تحميل مي شود و تغييرات گرامري راحتتر صورت مي گيرد.
براي مثال در ترجمه (I have a book) زبان مقصد ساختار گرامري خودش را تحميل مي کند و جمله را به صورت (من کتابي دارم) در مي آورد نه (من دارم کتابي)
سؤال: adaptation گرامري راحت تر صورت مي گيرد يا واژگاني؟
پاسخ: ساختارهاي گرامري راحت تر صورت مي گيرد. (به دليل فوق)
ساختار واژگاني: زبان مبدأ نسبتاً بهسختي مي تواند خودش را با ويژگيهاي معنايي زبان مقصد هماهنگ کند، زيرا در اين مورد بجاي اينکه قواعد کاملاً مشخص براي اجرا وجود داشته باشند، موارد متنوع کمتري پيش روي مترجم قرار دارد که مترجم بايد از ميان آنها دست به انتخاب بزند. بطور کلي در سطح واژگان سه سطح وجود دارد که مترجم بايد آنها را در نظر داشته باشد.
سطح اول: واژههايي هستند که براحتي مي توان براي آنها معادل پيدا کرد و در ترجمه بکار برد مانند درخت، رودخانه و...
سطح دوم: اصطلاحاتي هستندکه به پديدههايي اشاره ميکنند که بين آنها در فرهنگ زبان مبدأ و مقصد تفاوت وجود دارد. با اين همه از لحاظ نقش و عملکرد، هردو وضعيتي يکسان دارند براي نمونه کلمه book در انگليسي بمعناي شيئ است که متشکل از صفحاتي که درون يک جلد در کنار هم صحافي شده باشند، در حاليکه همين کلمه هنگاميکه در کتاب تورات يا انجيل اگر آمده باشد بمعناي ورقهاي (طوماري) طولاني از کاغذ است که به صورت لولهوار به دور خودش پيچيده شده باشد. اين دو شيئ همانگونه که ملاحظه ميکنيد از لحاظ نقش يکسانند. مثلاً در زمان حضرت موسي کلمه کتاب به چنين طومارهايي اطلاق مي شود در حاليکه برداشت بشر امروزي از کلمه کتاب شيء شبيه آن طومار نيست.
سطح سوم: آن دسته از واژههايي هستند که صرفاً ويژهي فرهنگي خاص ميباشند مانند کلمهي مسجد در فرهنگ اسلامي و کليسا در فرهنگ مسيحيت.
معمولاً در ترجمهي گروه اول مشکلاتي وجود ندارد. در گروه دوم ممکن است مسايل شبهه انگيزي بوجود آيد زيرا در چنين حالتي (گروه دوم) از کلمات، شخص مترجم دو امکان برايش وجود دارد که در هر دوحال بهنحوي با مسئلهاي روبرو خواهد بود بدين معني که مترجم يا بايد کلمه اي را به عنوان معادل برگزيند که اين کلمه بتواند بيان کننده شکل ظاهري يا هيئت صوري آن شيئ يا پديده نباشد و در نتيجه معادل واقعي کلمه را در نظر ميگيرد. و يا اينکه بايد معادلي را انتخاب کند که در نتيجه اين موضوع را که خواننده اش از هويت ظاهري آن پديده آگاه شود در نظر بگيرد. به عبارت ديگر او در برابر کلمه book طوماري از کاغذ هروگليف يا نوشته اي مکتوب بر پوست حيوانات بهکار برد. که در نتيجه، خواننده را باشکل ظاهري مصداق آن آشنا کرده است ولي معناي واقعي کلمه را در ترجمه نياورده است و بالعکس.
در ترجمهي اصطلاحات گروه سوم از برخي از رنگهاي محلي نمي توان پرهيز کرد به عبارت ديگر در ترجمه بخشهايي وجود دارد که مترجم راهي غير از اينکه رنگ محلي و خارجياش را منتقل کند ندارد. براي نمونه بسياري از کلمات مربوط به اصطلاحات تصوّف در زبان فارسي به زبان انگليسي قابل ترجمه نيست بلکه کلماتي مانند درويش، عارف، صوفي بايد بهمان صورت به زبان انگليسي بيان شود. و همچنين، گاهي که زبان دهنده و گيرنده متعلق به دو فرهنگ کاملاً جداگانه و متفاوتي مي باشند مواردي يافت مي شود که نمي توان موضوع يا مفهومي را به سطح طبيعي تبديل کرد. براي مثال سرخپوستان اهل اکوادور مسلّماً معني اين آيه را که در صوره 11، آيه 14 از کتاب مقدس آمده است نخواهند فهميد: « آيا طبيعت به ما نياموخته است که بلندي موي مرد حيثيت او را از ميان خواهد برد ». علت اينکه سرخپوستان مو بور از درک مفهوم چنين جملهاي عاجزند اين است که مردان اين قبيله همواره موهاي خود را بلندنگه مي دارند در حاليکه، موهاي زنانشان بخصوص زنان بالغ، الزاماً بايد کوتاه باشد. براي اين مردم عکس اين قضيه صادق است چنانکه اگر مردي موهايش را کوتاه کند احساس ميکند که وقار و حيثيتش خدشه دار شده است. در چنين مواردي روند طبيعي سازي واقعاً مشکل خواهد شد. معمولاً اينگونه موارد در ترجمه به صورت طبيعي در نخواهد آمد و بهمين خاطر، مترجم راهي جز حاشيه نويسي و توضيح در زير صفحات ندارد. مترجم در چنين مواردي ابتدا بايد تفاوت دو فرهنگ را روشن کند تا خواننده بتواند نکته اساسي پيام را دريابد. در غير اينصورت جمله او نامفهوم و حتّي بي معني جلوه خواهد کرد.
شبيه همين موقعيت در برگرداندن اين پيام، از کتاب مقدس، به زبانهاي آفريقائي نيز پيش مي آيد. در يکي از صحنههاي مربوط به حرکت حضرت مسيح، در بيت المقدس، براي احترام به او زير پايش برگ درخت ريخته مي شود. يعني شاگردان و حواريون مسيح در زير پاي او به نشان احترام برگ ميريزند در حاليکه در کشورهاي آفريقايي، به دليل فراواني جنگل، ريختن برگ در زير پا، نه تنها نشانهي احترام نيست، بلکه درست برعکس، چنانچه خواسته شود که به کسي احترام گذاشته شود، مي بايد هر نوع برگ و چيزهاي ديگر از گياهان را از زير پا برچينند. در چنين حالتي، مي توان به راحتي تصور کرد که فلان قوم يا ملت آفريقايي، اين پيام را در جمله مترجم، درک نخواهد کرد و حتي تصور خواهند کرد که چگونه به حضرت مسيح بي حرمتي مي شود. اينها مواردي است که طبيعي شدن ترجمه، در آن، تقريباً محال است و بهتر است از طريق حاشيه نويسي، حل کرد. البته اين نکته را مي توان اضافه کرد که در روزهاي اخير به دليل موج ارتباطات عظيم بين ملتها، تقريباً ملتها با نشانهها و رفتارهاي يکديگر آشنايي پيدا کرده اند. در بخش اصطلاحات نيز بين دو زبان دهنده و گيرنده بايد در جريان ترجمه، روند طبيعي سازي صورت گيرد. اين طبيعي سازي، در سطح اصطلاحات را در سطوح ديگر نيز توضيح داريم.
1 و 2 – سطح طبقات واژگاني:
در اين مورد، گاه تغييرات واژگاني در سطح اصطلاح پيش ميآيد. براي مثال، اگر در زماني کلمه love وجود نداشته باشد ولي فعل آن وجود داشته باشد مي توان طبقه کلمه را تغيير داد و بجاي اسم از فعل آن استفاده کرد مثلاً مي توان گفت God love به جاي عبارت God is love .
3– تغييرات معنايي:
حوزههاي معنايي با يکديگر متفاوتند و در نتيجه مترجم بايد از حوزهي معنايي خاص مربوط استفاده کند. مثلاً فحشهاي رکيک در بعضي زبانها بدينصورت است که با تغيير شکل کلمات، الهي و مقدس آن را مي سازند.
وظيفه مترجم است که اين طبيعي سازي را انجام دهد در غير اينصورت پيام او واقع نخواهد شد.
درانواع زبانها وقتي نقل قول صورت مي گيرد تغييراتي صورت مي گيرد در حاليکه در بعضي از زبانها تغييراتي صورت نمي گيرد. مثلاً، در انگليسي، در تبديل مستقيم به غير مستقيم تغييراتي صورت ميگيرد در حاليکه در فارسي اينطور نيست.
Context adaptation
علاوه بر تناسبي که بين زبان مبدأ و مقصد از لحاظ زباني بايد موجود باشد، ترجمهي طبيعي بايد از لحاظ بافت (context)نيز بين زبان مبدأ و مقصد، هماهنگي موجود باشد. مسايل ترجمه صرفاً منحصر به مسايل واژگاني و دستوري نيستند بلکه جزئيات ديگري از قبيل لحن و وزن جمله (ريتم) نيز وجود دارند که در نظر نگرفتن آنها مي تواند ترجمه را از تناسب طبيعياش خارج سازد و بهقولي چسبيدن به واژهها و يا به عبارت ديگر توجه صرف، به واژهها، چه بسا روح ترجمه را بکشد.
ترجمه طبيعي واقعي (ازنظر مخاطب – زبان - context) را ازجنبههايي مي توان برحسب موارديکه بايد از آنها اجتناب شود، تعريف کرد، تا اينکه چيزهاييکه بايد به آنها پرداخته شود. به سخن ديگر، براي طبيعي جلوه کردن ترجمه، بعضي از لغات و ترکيبات، نبايد وارد بافت خاص ترجمه شود، زيرا وجود برخي از ناهنجاريهايي که در ترجمههاي موفق هرگز وجود ندارد سبب مي شود که خواننده بلافاصله متوجه شود که مترجم، از مرحله پرت شده است. براي مثال به کار بردن لغات مستهجن در متني که قرار است موقّرانه باشد، بسيار نابجا جلوه خواهد کرد و در نتيجه کاملاً ترجمه را از حالت طبيعي خارج خواهد ساخت. براي مثال کلمات کليه، کبد، ادرار وسينه، را مثال زد که کلماتي هستند که مختص بافت پزشکي هستند و چنانچه در بافتهاي غير پزشکي لازم شود که بکار روند معادلهاي ديگري دارند. از جمله قلوه، جگر و غيره. اما با اينحال کلمات مستهجن معمولاًمشکل کمتري براي مترجم ايجاد ميکنند تا slang ها و عبارات محاوره اي. چون کلمات مستهجن خيلي واضح و مرزهاي مشخصي دارند ولي slangها و عبارات محاوره اي، زياد واضح نبوده، و مرز مشخص ندارند.
استنلي نيوتن، بامسئلهي سطوح مختلف واژگان، در کتاب خودش، اين مسئله را تحليل مي کند و سطوح مختلف واژهها را در زبان (زوني ) نشان مي دهد و آشکار ميکند که کلمه (مليکا) که معادل کلمه (امريکن) است، در مراسم مذهبي اين قوم بکار نميرود، چونکه وصله ناجوري جلوه خواهد کرد، بلکه در چنين مراسمي و يا در صحبت از چنين مراسمي چنانچه لازم شودکلمه (امريکن) را بکارنميبرد، بلکه از معادل استفاده مي کند که بطور تحت اللفظي معناي (کلاه پهن) دارد، زيرا، براي زونيها، به زبان آوردن کلمه مليکا در مراسم مذهبيشان (مقدسشان) حکم اين را دارد که کسي در يک چنين مراسمي ديو آورده باشد. براي مثال، مي توان گفت که معناي کلمه خوابيدن و خفتن و لالا کردن يکسان است. اماّ، هرگز نمي توان گفت که مثلاً آقاي فلان شخص (شخص مهم) در حرم حضرت رضا (ع) لالاکرده است بلکه لغت مناسب در اينجا خفتن است.
نام آواها را نيز، بعضي از زبانها، در طبقه slangها قرار ميدهند (وِز وِز – شُر شُر- تِق تِق). در برخي از زبانهاي آفريقايي، بعضي از ترکيبات شديداً مقلّدانه (از صدا)، که (يوفون) نام دارند، بعنوان معادلهايي در بافتهاي سنگين و موقرانه کنار گذاشته شده اند. به سخن ديگر اين نوع نام آواها را، در ترجمه متنهاي سنگين، بهکار نمي گيرند. بدون شک، برخورد ناجور و توام با انتقاد هيأتهاي تبليغي مذهبي که از اروپا به قارهي آفريقا رفته اند سبب شده است که خيلي از بوميان (اهالي) آفريقا از بکاربردن اين نام آواها، که گاه واقعاً کلمات بسيار زنده و رسايي هستند، اجتناب کنند. با وجود اين، در برخي از زبانها اين کاربردهاي نام آوايي نه تنها بسيار پيشرفته و تکامل يافته هستند بلکه براي هر نوع سني ضرورري و کارگشا هستند. براي مثال زبان (وا اِ وا اِ)، زباني که در گينه بريتانيا رايج است، اين نوع ترکيبات نام آوايي را بسيار زياد بکار ميگيرد و بدون استفاده از آنها به سختي مي توان لحن عاطفي پيام را ادا کرد، زيرا، آنها عوامل اساسي نگرش گوينده يا نويسنده نسبت به وقايعي است که آنها را نقل مي کند. به عبارت ديگر، به کاربردن نام آوا در اين زبان نوع ديد عاطفي نويسنده را نيز براي خواننده روشن ميکند. بعضي از مترجمان در اجتناب از بکار گرفتن کلمات مستهجن و slangها موفقند، اما، چه بسا برخي از اينها از آن سوي بام پرت مي شوند. اينگونه مترجمها معمولاً عبارات ساده و گاه محاورهاي زبان مبدأ را به زباني تبديل ميکنند که شبيه متون سنگين و تخصصي از کار در مي آيند. در چنين ترجمههايي از ظرافت طبيعي بودن چيزي برجاي نمي ماند.
بي تناسبي زماني، نيز يگي ديگر از مواردي است که سبب مي شود تناسب بافت بهم بخورد. براي مثال آن مترجم کتاب مقدس به زبان انگليسي که در برابر اصطلاح زنگ آهن، اکسيد آهن بکار ميبرد از لحاظ علمي کار نادرستي انجام نداده اما کار او به دليل عدم تناسب زماني نادرست است.
English Translation and Essay Writing Workshop
جهت ثبت نام و هماهنگی با شماره تلفن یا آدرس ایمیل زیر تماس بگیرید: 09153025668
Email:sarv_press@yahoo.com
:: موضوعات مرتبط:
كلاس ترجمه ,
دانستنيهاي ترجمه ,
,
:: برچسبها:
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در خلیل شهر ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در خمین ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در شازند ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در محلّات ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در اراک ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در آشتیان ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در ساوه ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در مامونیه ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در پرندک ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در غرق آباد ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در ابوموسی ,
كارگاه آموزش ترجمه انگلیسی در بندر لنگه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 9123
|
امتیاز مطلب : 106
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33